سلام دوستان من
حالتون چطوره امید وارم ک عالی باشید.
یادمه وقتی 10 سالم بود ب پدرم گفتم برام وسیله خوراکی بخر و من بفروشم. چون محل کار پدر تهران بود برام وسیله خرید میکرد و من با ی جعبه چوبی زمانیک مغازه دار محل تعطیل میکرد توی محل دم میدون بساط میکردم و محصولاتم رو میفروختم.
اون زمان با جسارت و کلی انگیزه اینکارو میکردم و طعم فروشندگی رو همون زمان چشیدم و با دنیای کسب و کار آشنا شدم.
روشی ک استفاده میکردم دوستی و رفاقت بود. دیگ همه عادت کرده بودن ک تو اون ساعت مشخص من هسم و با خیال راحت میومدن و ازم خرید میکردن.
همه خوراکی هارو داشتم و محصولی نبود ک مشتری بخواد و من نداشته باشم.
بعد از مدتی یکی از دوستامم منو دید و اومد کنار من و شروع ب فروختن کرد.
درسی ک گرفتم اینک بدون ترس ب چیزی ک میخوام برسم و براش تلاش کنم چون وقتی برسی بهش برات لذت بخش میشه و کلی کِیف میکنی.
بدون هیچ محدودیتی ب اون چیزی ک میخوای برس و اقدام کن.
عاشقتونم.