توپولوفروشنده

روزای آخر من در شرکت بود. تو منطقه کردستان فروش صفر و ب شدت جویای ایجاد مشتری. 

تو دیتاهای موجود تو شرکت و پیدا کردن پتانسیل مشتریان با یک مشتری وارد مذاکره شدم. دوماه زمان برد.

پیگیری های متعدد و البته صرفن جهت فروش نبود. هفته ایی یک بار تماس میگیرفتم و جویایی حال میشدم و نقطه مشترکی ک پیدا کردم رو استفاده کردم و بهانه ایی بود برای ارتباط های موثر.

آقای احمدی(اسم مستعار ک من استفاده کردم) در زمینه پلیمر و کشاورزی فعالیت داشتند و در گروه بازرگانی ک من هم حضور داشتم بودند و همون باعث گسترش ارتباط ما شد.

جویای حال شدن و پرسیدن احوال کسب و کار و کمک کردن حال مشتری رو خوب میکنه. اعتماد سازی میشه و یک ارتباط بلند مدت.

روز آخر کاری من ی قرار ملاقات توی شرکت و مذاکره جدی درباره همکاری مجموعه با ایشان بود. صحبت هایی رد و بدل شد و منجر ب فروش. ک همون لحظه سفارش خوب +200 قلم و در اختیار گذاشتن 600متر انبار برای محصولات شرکت.

نکته جالب اینجاست ک مدتی از رفتن من از شرکت میگذره و همچنان سفارش خود را ب من ارجاع میدهد.

نتیجه:

شما خود را عرضه میکنید. شخصیت و منش خود را پس طوری مذاکره کنید ک رفتار و شخصیت شما ماندگار بشه.

سال 1388 بود جویای کار بودم تا بتونم کسب درآمد داشته باشم. توی روزنامه همشهری شماره رو برداشتم و زنگ زدم. جدی ترین تجربه فعالیت من در زمینه بازاریابی و فروش.

وارد شرکت شدم موقعیت شرکت خیابان چالوس بود. مدیر شرکت آقای رفسنجانی بودن. مراحل رو پست سرگذاشتم تا روزی ک کاتالوگ رو دادن بهم و گفتن برو توی مسیر.

 یکی دو روز اول مدیر فروش باهام اومد ک آموزش بهم بده.

شرکت در زمینه پخش مواد غذایی فعالیت داشت، ی سبد خوب. شروع کردم دونه دونه سوپرمارکت ها رو ویزیت کردن.

ی فاکتور، دو فاکتور و ... .

ی نوشیدنی بود ک خیلی خوب میفروختم تو هر سوپر مارکتی ک میرفتم ی باکس سفارش داشتم طوری ک مدیر شرکت میگفت نگیر موجودی نداریم.

تجربه خوبی بود با افراد مختلف برخورد داشتم و کلی آموزش دیدم. چطوری صحبت کنم . چطوری مذاکره رو نگه دارم و ب اتمام برسونم ( طوری ک برای دو طرف سود داشته باشه).

بعد از مدت کوتاهی ک بودم اومدم بیرون و رفتم دانشگاه.

نتیجه :

کاری رو انجام بده و تا انتها برو، طوری ک بیان دنبالت و از تخصصت استفاده کنن.

ترم آخر دانشگاه رسید، سر کلاس استاد صادق کیان ک درس پایگاه داده تدریس میکرد تئوری رو.

استاد و کلاس عالی بود. ما تایم آخر بودیم و بعدشم خونه و عشق و حال.

نکات خیلی خوبی تدریس میکرد و آموزش میداد. سختگیر بود طوری ک اول ترم فهمیدیم استاد صادق کیان هست همه میخواسن حذف کنن، البته بعضی از بچه ها همچین کاری رو کردن.

موندیم و درس پایگاه رو با استاد ب پایان رسوندیم.

جالب اینجا بود ک پروژه من هم با استاد کیان بود(اوخ اوخ). رفتم پیشش گفتم استاد امکانش هست تحقیقاتی بردارم؟ گفت اصلن باید کدنویسی باشه و پایگاه دادشم sql . دیگ راهی نبود. انتخاب کردم و شروع کردم ب نوشتم برنامه.

ثبت قرارداد بازیکنان فوتبال با باشگاه.

از تمام استادها کمک گرفتم یادش بخیر. 4 ماه ترم آخر ب معنای واقعی نخوابیدم ترم شیرینی بود.

و خدا خیر بده استاد صادق کیان رو ک باعث شد من پیشرفت کنم. باعث شد ترسم رو بزارم کنار و بدرم. باعث شد تلاش کنم و مفهوم موفقیت رو بچشم و لذت ببرم.

من ممنونشم و هرجا ک هست سلامت و پیروز باشه. همچنین ممنونم از اساتیدم آقایان استاد رشید شجاعی و شاهین سید مسگری.

عاشقتونم.

موفقیت چیزی جز تلاش نیست...